خلاصه داستان: سال ۱۹۹۸ الیف همسر رئوف چنار یکی از اساتید برجسته اقتصاد ترکیه توسط دزدی به نام نجیب تالان با چاقو کشته می شود. آن شب زینب (اویکو کارایل) مادرش را و کارا تالان (ایلکر کاللی) پدرش را از دست می دهد. کارا در یک شب بیخانمان و تنها میشود و قسم میخورد با دزدی از کسانی که زندگیش را نابود کردند، آنها را به سزای اعمالشان برساند..
خلاصه داستان: آیله داستان اصلان است که پسر خانواده ای پرجمعیت است و یک کلوپ شبانه را اداره می کند. یک مرد فوق العاده زیرک. او شخصیتی تاریک و مرموز است. روانشناس دوین وارد زندگی این مرد دشوار می شود و شدید می شود.
خلاصه داستان: به دلیل فوت همسر مصطفی که به اعدام محکوم شده است، دخترش جمره راهی پرورشگاه میشود و خانواده رونا مجبور میشوند وی را به فرزندی قبول کنند …
خلاصه داستان: در طی داستان سریال چراغ امیدی برای جوانان و خانوادههای آنها که با دوران نوجوانی دست و پنجه نرم میکنند، ارائه میشود. دکتر نیلوفر (با بازی بیرجه آکالای) سعی دارد اسرار ذهن انسانها را کشف کند. او به عنوان یک دکتر حرفهای، به خاطر درک منحصر به فردش از ذهن نوجوانان، همیشه یک قدم نسبت به دیگر همکارانش جلوتر است.
خلاصه داستان: داستان عاشقانه توسعه دهنده بازی تامر و بانکدار Peri را روایت می کند که به شکلی خارق العاده با هم آشنا می شوند و در یک بازی خطرناک و در عین حال زیبا به دام می افتند.
خلاصه داستان: روایت زوجی به نام آتش و لیلا را به تصویر می کشاند. این دو زوج که گذشته ای دراماتیک دارند جوری که آتش در جوانی پس از مرگ مادرش از مدرسه شبانه روزی جدا نمی شود و روی پاهای خود می ایستد و خرج زندگی اش را در می آورد. اما در آن سوی داستان لیلا که دختری که خانواده اش را ههرگز نشناخت و با کلاهبرداری از مردم امرار معاش می کند.
خلاصه داستان: ماجرای اینکه چگونه "نامزد" زیبای همسایه به نام ملیکه و وکیل محله به نام دوان از سن پنج سالگی نتوانستند همدیگر را ملاقات کنند...
گاهی اوقات برای دو طرف برای دیدار کردن، عشق کردن کافی نیست، اما جدایی هم به عنوان "قسمت" قرار نیست.
خلاصه داستان: داستان درباره عشق گلجمال و دِوای زیبا است. مادر گلجمال او را در کودکی رها کرده و باعث تبدیل او به هیولایی تاریک شده است. عشق بین گلجمال و دِوا با نفرت شروع میشود و سپس به گرداب آتش، طوفان و علاقه بدل میشود. آیا در میدان نبرد گلجمال و مادرش، عشق غیرمنتظره دوا پیروز خواهد شد یا کینهای که سالها در دل خود پرورش داده؟ آیا گلجمال در این مسیر پر تاوان از یک شکارچی شرور به یک شکار معصوم تبدیل میشود؟ آیا دِوا در نهایت میپذیرد که این عشقی که تسلیمش شده است غیرممکن و امکانناپذیر است؟