خلاصه داستان: این سریال چالشهای زندگی و عشقهای اسطورهای مردان شجاع و جوانمرد و زنانی که زیباییشان از قلبشان سرچشمه میگیرد را در روستای زمبیلی نقل میکند. اسما زنی که بیپروا حرف میزند و ظاهری سفت و سخت ولی درونی لطیف دارد و آدم، جوان دلیر و شجاع روستا، در زمبیلی شریک تقدیر هم خواهند شد. رؤیاهای این دو جوان پس از وقایعی که در پیش است، به طرز غیرمنتظرهای تغییر خواهد کرد…
خلاصه داستان: مینا،یک مددکار اجتماعی است که یک کلینیک خانوادگی در مرکز تاریخی ناپل کار میکند. پس از جدا شدن از شوهر قاضی خود ،کلودیو دی کارولیس ،او برای زندگی با مادر ستمگر خود اولگا بازگشته ...
خلاصه داستان: زحل، مادری است که برای تأمین آینده بهتر برای فرزندانش، تصمیم به بازنشستگی زودهنگام میگیرد. اما زندگی او را با مشکلات غیرمنتظرهای روبهرو میکند. این سریال به مبارزات و مقاومت زحل در برابر سختیها میپردازد و نشان میدهد که چگونه او با عشق و فداکاری برای خانوادهاش تلاش میکند.
خلاصه داستان: کارسو مادری فداکار است که به تازگی سومین بچهاش را بدنیا آورده است، در مقابل مادر کارسو مدام از مسئولیت پذیری فرار میکند. کارسو با اعتماد به مادرش پسرش را به او میسپارد ولی اتفاق خیلی بدی برای بچه میافتد و …
خلاصه داستان: این سریال که در استانبول می گذرد، حول محور یک عشق غیرممکن می چرخد. سحرازات، یک زن جوان مقاوم و امیدوار که در دانشکده پزشکی تحصیل می کند، آرزوی آینده ای روشن را در کنار فرهات محبوبش دارد. با این حال، زندگی آنها زیر و رو می شود ...
خلاصه داستان: خود کرده را تدبیر نیست : روزی که آلیزه بدنیا میآید مادرش فوت میکند و پدرش سالیان سال بدون کمترین سختی او را بزرگ میکند، برای همین خیلی دختر لوس و خودخواهی بار میآید. آلیزه که با تصمیم پدرش برای ازدواج مجدد رسما دیوانه میشود، تصمیم میگیرد از پدرش انتقام بگیرد و …
خلاصه داستان: گونش، یک فارغالتحصیل جوان، برنامه داره که برای دنبال کردن آرزوهاش به خارج از کشور بره. برادرش به ناحق به زندان میافته و گونش با آیاز، وارث یک شرکت معتبر، آشنا میشه.
خلاصه داستان: داستانی که در استانبول می گذرد و درباره یک عشق غیر ممکن است. در حالی که شهرزاد، یک زن جوان قوی و امیدوار که در دانشکده پزشکی تحصیل می کند، رویای آینده خوش را در کنار معشوقش فرهاد در سر می پروراند، حکم فرهاد به اعدام تمام زندگی آنها را زیر و رو می کند. شهرزاد ناامیدانه از بزرگ آقا که به خاطر نفوذ و رانتش معروف است کمک می خواهد تا مردی را که دوستش دارد از چوبه دار نجات دهد. با این حال، واقعیتی وجود دارد که او نمی داند: هیچ کار خیری که بزرگ آقا انجام دهد، بی پاداش نمی ماند. وقتی ازدواج ناخوشایند شیرین دختر بزرگ آقا و برادرزاده اش قباد با نقشه ای که او برای محافظت از امپراتوری خود ایجاد کرد ترکیب شود، زندگی همه به طور اساسی تغییر می کند و هیچ چیز مثل قبل نخواهد شد…
خلاصه داستان: این سریال در حالی که به دنبال انتقام از مرگ عشق زندگی خود بود ، هالیل ابراهیم را دنبال کرد. برنامه های او هنگامی که او با Zeynep از خانواده Leto ملاقات می کند ، از بین می رود.