خلاصه داستان: پادشاه شیاطین نی لون نابود شد و طایفه شیاطین را در حالی که به قلمرو فانی فرار می کنند، متلاشی کرد. چونگ زی پاک و مهربان است، اما دختر نی لون است. پس از نجات یافتن توسط چو بو فو جاودانه، او مصمم به تزکیه در نانهوا میشود، اما از آنجا که پیشبینی شده بود تبدیل به یک شیطان خواهد شد، از او دور میشود.
خلاصه داستان: یک درام کمدی جاسوسی درباره یک شوهر مامور سیاهپوست NIS که در لباس یک کارمند اداری معمولی و همسری شیرین و بیرحم در رویای یک خانواده عالی است.
خلاصه داستان: زندگی دانشگاهی ژو یون تازه شروع شده بود، اما با ورود پسر بد، لی ژون، که دنیای او را زیر و رو کرد، مختل شد. لی ژون که مانند یک سرکش ظاهر می شود، در واقع یک نابغه برنامه نویسی است. با این حال، این دو ...
خلاصه داستان: داوود و مومینا پسر عمویی هستند که دوست دارند و آرزوی ازدواج با یکدیگر را دارند. اما رابطه آنها طعمه تلخی و دشمنی مادران مربوطه خود، گتی آرا و شهر بانو می شود و ....
خلاصه داستان: بازسازی ترکی سریال بریتانیایی برنده جوایز «شکاف» که خانوادهای از خواهران را دنبال میکند که به عنوان وکیل طلاق کار میکنند، پس از بازگشت پدر جدا شدهشان به جمع، با گذشتهشان روبرو میشود.
خلاصه داستان: داستان حول محور پسری به نام علی و دوستانش میگذرد که برای تحقیق درباره قتل بهترین دوستشان وفا که با بورسیه در همان مدرسه درس میخواند، در یک مدرسه عالی پذیرش میکنند.
خلاصه داستان: جانگ هاری یک زن مجرد 39 ساله و یک معتاد به کار است که بیش از 10 سال است که با هم رابطه نداشته است اما می خواهد از خودش بچه ای داشته باشد. درست زمانی که او از عشق و ازدواج دست کشیده است، سه مرد در مقابل او ظاهر می شوند.
خلاصه داستان: جائه هیون و جی سو زمانی که دانشجو بودند عاشق هم شدند. بیست سال بعد، آنها یک بار دیگر با هم تلاقی می کنند: جائه هیون به یک تاجر موفق تبدیل شده است، در حالی که جی سو یک مادر و یک کارگر قراردادی است که در شرایط دشواری زندگی می کند...
خلاصه داستان: علی طاهر هنگام جنگ در جبهه ساکاریا به شهادت رسید. معجزه ای که در زمان دفن او اتفاق افتاد، دوباره به او زندگی می بخشد. اما این معجزه باعث می شود که علی طاهر هرگز پیر نشود. برای علی طاهر که چیزهای زیادی در زندگی 130 ساله خود بسته است، ادامه زندگی دشوارتر می شود. تنها کسی که راز علی طاهر - نام خانوادگی او کمال - را می دانست تورگوت بود که از کودکی او را می شناخت.